مادر بودن فاکینگ سو سخته.

از ۱ بیدار شد تا الان ک‌۳ و نیمه هی شیر خورد ی رب خابید هی شبر خورد ی ربع خابید..دهنم سرویس شد..تا از زیر سینه و توی بقل جداش میکردم و میزاشتمش توی تشکش بیدار میشد و گریه میکرد یا کامل خابش میپرید‌

ولی وقتی نگاهش میکنم...یاد اون روزی میوفتم ک‌زیر دستگاه زردی توی بیمارستان بود و داشتم از غصه دق میکردم..همش اون روز یادم‌میاد و خداروشکر میکنم‌ک‌حتی با بد قلقی هاش بازم‌پیشمه..

از خدا میخام ب همه ی اونایی ک‌چشم انتظارن ی نی نی بده و از این لذت و رنج همزمان محرومشون نکنه.

میم میخابه تا صبح و کلا بیدار نمیشه ..و اگر ام بشه واقعا کاری از دستش برای من و سوین بر نمیاد..چون شیر ک‌نمیتونه بده و عوض کردنشم خوب خودم عوص میکنم چ گاریه ک اونم بد خاب شه

برم‌بخابم ک‌۶ صبح ک‌سوین‌پاشه قطعا پی پی میکنه و باید عوض کنم..وقت غنیمته.