هه باورم نمیشه چند روز دیگه بچه م ب دنیا میاد و هنوز ب دنیا نیومده تصمیم گرفتم ک نخوامش..

امروز بهش گفتم ک میخوام جدا شیم و نمیتونم تحملش کنم دیگه ...بهش گفتم از حرف زدن‌باهاشم بدم اومده حتی...

و واقعا م همینطوریه...

من ازش متتفرم .

واقعا ازش متنفرم و‌تک تک کارهایی ک‌باهام کرد و تلافی میکنم...

ی وقتایی فکر میکتم میگم اگر ی خونه ی مستقل و جدا داشتم هیچوقت باهاش زندگی و ادامه نمیدادم یا ازدواج نمیکردم اصلا از اول..‌

من از این‌همه حمالی کردن خسته شدم. از اینکه هر اخر هفته جنگ و دعوا باشه خسته ام.

من کم اوردم و ماه هاست نشده ک ی هفته ی تمام خوشحال باشم لا اقل