بچه ام مال خودش
هه باورم نمیشه چند روز دیگه بچه م ب دنیا میاد و هنوز ب دنیا نیومده تصمیم گرفتم ک نخوامش..
امروز بهش گفتم ک میخوام جدا شیم و نمیتونم تحملش کنم دیگه ...بهش گفتم از حرف زدنباهاشم بدم اومده حتی...
و واقعا م همینطوریه...
من ازش متتفرم .
واقعا ازش متنفرم وتک تک کارهایی کباهام کرد و تلافی میکنم...
ی وقتایی فکر میکتم میگم اگر ی خونه ی مستقل و جدا داشتم هیچوقت باهاش زندگی و ادامه نمیدادم یا ازدواج نمیکردم اصلا از اول..
من از اینهمه حمالی کردن خسته شدم. از اینکه هر اخر هفته جنگ و دعوا باشه خسته ام.
من کم اوردم و ماه هاست نشده ک ی هفته ی تمام خوشحال باشم لا اقل
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۲ ساعت 14:27 توسط زی زی گولو
|
من اینجا اتفافات بزرگ زندگیمو ثبت میکنم ...