سوین
سوینی عزیزم ..
من با اینکه از خونه برای شرکت کار میکتم ...و با اینکه چون ب پولش احتیاج دارم کار میکنم اما...
خیلی عزاب وجدان دارم مادر
حس میکنم ۱۰۰ درصدمو برات نزاشتم .
ببخش منو اما مجبورم عزیزم
سوینی عزیزم ..
من با اینکه از خونه برای شرکت کار میکتم ...و با اینکه چون ب پولش احتیاج دارم کار میکنم اما...
خیلی عزاب وجدان دارم مادر
حس میکنم ۱۰۰ درصدمو برات نزاشتم .
ببخش منو اما مجبورم عزیزم
باورم نمیشه دو ماهت شده سوین جانم.
چقدر زود داری بزرگ میشی عشقممم
همه ی دنیام در تو خلاصه شده واقعا. چقدر خوبه کتو هستی...وقتی صدات میکنم میخندی برام.
چقدر خوبه ک جز من یگی توی این خونه نفس میکشه دخترم.
تو اومدی و یکمی تنهایی هام پر شدن عزیزم.
تصمیم گرفنم یکی دوماه بریم خونه ی شمال بمونیم با مامانم.نیاز دارم از میم دور بشم اصلاااااا حوصله شو ندارم .
اینهفته پنجشنیه و جمعه هم دقیقا مث همه پنجشبه جمعه های دیگه قهر بودیم.
پنجشنبه و جمعه مو کوفتم میکنه بهد شنبه مهربون میشه.
😄 اینار دیگه نمیزارم و رو نمیدم.
خیلی ذوق رفتن ب شمال و چند وقت ندیدن میم رو دارم.
منی ک اصلا نمیتونستم ازش جدا شم حالا میخام فقط برم و نبینمش...
وجود و حضور بچم باعث شده بتونم این پنجشنبع حمعه های همیشه ناخوش و تحمل کنم...تنها چیز خوب این روزا وجود بچمه...از خدا ممنونم.
دخترم هرکاری میکنم برات.
تصمیم گرفتم درو قفل کنم و نزارم بیاد داخل خونه.
بره پیش همونی ک تمام امسال گرم میشد پیشش.
هالو منم. چون تمام این دوران کشک داشتم و ب هرکسی میگفتم و میگفت بخاطر بارداریته ...فکرمیکردم بخاطر بارداریمه.
امروز فهنیدم هیچکدوم این شک ها اشتباه بود..تمام این ۹ ماه بارها اون دختره ی جنده رو رسونده ...
من شک داشتم ولی امروز مطمن شدم
انقدر خوبه ...خیلی خوشحالم کهمه ی دغدغه م شده سوین و میم اصلا برام مهم نیس...هیچ سوالی ازش ندارم ..هیچ حرفی باهاش ندارم..حس میکنماز ی وابستگی گنده خلاص شدم.
هنوز براممهمه.. دوس دارم کخوب باشه حالش ولی ..با توجه ب تمام بدی هایی کبهم کرد لازم داشتم ب این نقطه برسم.
این نقطه برام عالیه.
یکی برام ی مسیجی نوشت ک لازم میدونم جواب بدم.
من وقتی بیرون میرم اتفاقا جوانب و در نظر میگیرم ..تمام همکاری دختر من ۲ یا ۳ ساعته ... بیشتر از ادن یا گشنش میشه یا دستشویی میکنه. بیرون رفتنی هم پوشکتعویضش و پوشکشو و لباس و... براش میبرم... ب میل خودم و از سرخوشی و بابت تفریح بیرون نمیرم مگرینکه برای کار های ضروری.
با اینحال شده دو ۳ بار سوین رو پشت ماسین در حالی ک شال روی گرونمه مانتو تنمه و صندلی های ماشین کوچیک و سخته عوص کردم و شر شر عرق ریختم..برای همین اون روز ترجیحم این بود کوقتی ی کوچه با خونه فاصله داریم زود برگردیم خونه تا عوضش کنم.
اینم وقتی پی پی میکنه دیکه هیچی نیمفهمه..دهنشو باز میکنه و حسااااابی جیغ میزنه...پستونکمنمیخوره اونلحظه...
مامانم یکبار وقتی نوجون بودمبهم گفت هرکسی برای یکیدیگه یجایی با یه کاری...تموم میشه...
مثلا بهم میگفت یجایی وقتی کپدر ناتنیم بخاطر خسییسی و حساب نکردن و پول ندادن هر دفعه یجوری غیب شده از مغازه و پاساژ و...
میگفت یجایی دیگه برام تموم شد...
من فکر میکنم میم این چتد وقت انقدر کارها انجام داده ک باعث بشه ازش متتفر بشم..حتی الان فکر میکنم شاید میخاس ک خودم ازش متنفر شم ک خوب موفق هم شد.
الان فقط ب دخترم نگاه میکنم و عزاب وجدان دارم ک وقتی توی شکمم بود شاد نبودم ک شاد باشه
حتی الان بهش نگاه میکنم و ناراحتم و مطمن ...
ک مجبوره یا بدون من یا بدون پدرش بزرگبشه.
پیروز میم از ماشبن پیاده شد تا از فست فود چیزی سفارش بده ... سوین توی بقل من بود و بیدار شده بود و کثیف کردا بود..به میم زنگ زدم گفتم اگز شلوغه بیا بریم نمیخاد غذا سفارش بدی..گفت نه خلوته و فلان قدر ادم جلومن..
من از پنجره ماشین میدیدمش...تا سوین دیگه خیلی بی قرار شد..پستونکم نمیخورد و فقط جیغ میزد.
دوبار زنگ زدم و در آن واحد داشتم نگاهش میکرددم ک تلفن و برداره...دیدم گوشی و در اورد و فحش داد و ح نداد...یادم نیس دوباره زنگیدم یا خودش یکم دیرتر جواب داد..
منم کلی جیغ جیغ کردم سرش کوقتی زنگ میرنم لابد کار دارم...بچه داره خودشو میکشه انقدر گریه کرد....
همه ی اینا ب کنار ولی وقتی تلفن و نگاه کرد و ب حالت فحش بد و بیراه گفت ب تماسم واسم سنگین تموم شد.
همون قدر سنگین کاون روز دستمو توی خیابون نگرفت...
امروز هم همینکارو کرد منتها ب ی شکل دیگه..حوصره ی تعریف کردنشو ندارم .
حالا اصلا تعریف کردنشم چ فایده...
باید تموم میشد برام کخداروشکر واقعا از اونروز تموگ شده.
خلاص شدم و فقط خیلی خوشحالم ک دخترمو دارم