عنوان ندارد
هنوز رغبت نمیکنم نگاهش کنم چ برسه ب اینکه باهاش صحبت گنم🤣
هنوز رغبت نمیکنم نگاهش کنم چ برسه ب اینکه باهاش صحبت گنم🤣
چرا هرچقدر مینویسم آروم نمیشم...
چرا هر چقدر مینویسم از حجم اندوه و خشم و تنفرم کم نمیشه؟
خسته م
دیشب بهم گفت تو کتمام حق و حقوق و داری
اگر من انقدر بدم برو طلاق بگیر دیگه برو خودت و خلاص کن😑
گفتم من بلد نیستم و نمیخامم چیزی ب ضررم تموم شه ..توام ک موافقی پس بیا باهم بریم...مردی بیا باهمبریم
از سگ کمترم اگر نیام
زنگ بزن مرخصی بگیر بریم..توافقی ک باشه ی ماه و نیمه تموم میشه..
دیگه هیچی نگفت
ولی نمیدونه کمن اونروز توی شوش ازش جدا شدم .
من دیگه توی این زندگی مشترک نیستم
نه تمایل جسمی نه جسمی نه روحی هیچی ندارم بهش
مونده م ...چون میترسم ک بچمو ازم بگیره همین
تو برام هیچی نیستی
با جمله جمله ای ک ب زبونت میاری بیشتر و بیشتر ازت بدم میاد
مژدگونی بدید ..امروز تراپیشو هم نرفت.
هه
و من هم پیگیری نخواهم کرد
مشاوره واسم یه جوک بزرگه الان عن اقا ی ماهه میره مشاوره و هیچی عوض نشده.
هر جلسه ۱ تومن
بدترین کاری ک میشه با ی مرد کرد چیه؟ بهم بگید...دلم میخواد ازش انتقام بگیرم دلم میخاد دیوونش کنم
اب خودش انقدر بدم میاد حالا تصور کن از خروپف هاش چقدر بدم میاد.
مردک لجن
ی بغض بدجوری گلومو گرفته
امروز پدر زنداییم مرد
ی روزی من میمیرم و دخترم سوین باید بتونه بدون من زندگی کنه
ی روزی مادر من میمیره و من باید بتونم بدون اون زندگی کنم
چرا خودمو توی ابن ۴ دیواری جبس کردم
چرا جایی نمیرم..چرا توی اجتماع ظاهر نمیشم...چرا رانندگی نمیکنم..چرا تنها خرید و رستوران نمیرم
چرا انقدر وابسته م
چند روزع ک از در خونه بیرون نرفتم..حتی ۵ دقیقه
چرا همه دارن میمیرن
چرا دل منم میخاد بمیرم
چرا حتی ۳ بار ب کشتن خودمو بچم فکر کردم
خدایا
.
.
نگم خودت میدونی...خودت میدونی ک چقدر نیاز دارم ب ی حامی..چیزی ک هیچوووووووقت نداشتم
پدرم ک نبود
مادرمم ک نمیتونست
همسرمم ک اینطوری.
خسته م
داشتم ی فیلم میدیدم ....زنه ب شوهرش گفت انقدر منو محتاج محبت گزاشتی و بهم بی محبتی کردی ک با خواندن ۴ تا نامه عاشقانه ...عاشق شدم و برای خودم آرزوهای بزرگ بزرگ کردم.
واقعا همینه...
دو جلسه س ک مشاوره میره و احتمالا ی جلسه ی دیگه هم باید بره بعد دکتر یا با من صحبت میکنه یا زوجی
ساعت ۵ ونیم صبح رفتدو ۸ شب اومد
فرارهاش از خونه زیاد شده
ب هربهانه ای
همینم باعث میشه مشکل قبلی حل نشده مشکل بعدی ایجاد میشه
وجودم پر از خشم و کینه و نفرته
نمیدونموچطوری خلاص شم
ی وقتایی فکر میکنم ... الان با ی بچه...تکی اوج جوانی وقتی کجدا بشم ..باید تنها بمونم؟؟؟دلم نمیخاد تنها بمونم...
بعد فکر میکتم میگم لایق همچین ادمی م؟؟؟
من احتیاج دارم ب یه همصحبت ب یکی کبهن توجه کنه بهم علاقه نشون بده ...
ب کسی ک منم بهش عشق بدم...
دلمالان واسه خودم نه...چون من ب شرایط عادت کردم...
دلمبرای بچم میسوزه...
هووف نفسم بالا نمیاد
اینو خواندم توی موبایلش..یه اسکرین شات کنوشته بود..همین مجازات تورا بس کدیگر تورا آنطور ک میدیدم نمیبینم