هیچی نمونده
ی وقتایی فکر میکنم ... الان با ی بچه...تکی اوج جوانی وقتی کجدا بشم ..باید تنها بمونم؟؟؟دلم نمیخاد تنها بمونم...
بعد فکر میکتم میگم لایق همچین ادمی م؟؟؟
من احتیاج دارم ب یه همصحبت ب یکی کبهن توجه کنه بهم علاقه نشون بده ...
ب کسی ک منم بهش عشق بدم...
دلمالان واسه خودم نه...چون من ب شرایط عادت کردم...
دلمبرای بچم میسوزه...
هووف نفسم بالا نمیاد
اینو خواندم توی موبایلش..یه اسکرین شات کنوشته بود..همین مجازات تورا بس کدیگر تورا آنطور ک میدیدم نمیبینم
+ نوشته شده در جمعه دوم شهریور ۱۴۰۳ ساعت 5:39 توسط زی زی گولو
|