ننه بزرگ فصولش
ننه بزرگ فصولشم هر وقت دلش میخاد راهشو میکشه میاد پایین...
اصلا مهم نبس من چ شرایطی داشته باشم و خونه توی چه شرایطی باشه این جنده فضول حتما باید بیاد پایین .
خونه م بخاطر بچع بهم ریخته س...جنده راهشو کشیده اومده پایین
ننه بزرگ فصولشم هر وقت دلش میخاد راهشو میکشه میاد پایین...
اصلا مهم نبس من چ شرایطی داشته باشم و خونه توی چه شرایطی باشه این جنده فضول حتما باید بیاد پایین .
خونه م بخاطر بچع بهم ریخته س...جنده راهشو کشیده اومده پایین
دوباره ک توی دعواهامون کتک کاری هم میکنیم ینی من درواقع شروع میکتم و بهش حمله میکنم ولی اون فقط درواقع از خودش دفاع میکنه.
نمیدونم چرا انقدر خشمگینم ..شاید بخاطر همه چیزایی ک برام پیش اومد و اینجا نوشتم
شایدم دلایل دیگه ای باشه کمن نمیدونم
بارها شده توی دعوا میگه برو...جم کن برو...
دیروز نتونستم دیگه...
لباسمو پوشیدمو زدم بیرون...رفتم توی مترو نشستم تا ۱۰ ونیم شب..بعد کگفتن تموم شده و بیرون کردن اومدم ب سمت حونه..چک کردم کماشینش توی پارکینگ هس یا ن..فهمیدم نیس و اومده بیدون دنبال من.
برگشتم خونه توی راه پله طبقات نشستم. تا ساعت ۱ شب.
بارها زنگزد..التماس کرد رسما..
دلم نمیخاست ولی جون جایی نداشنم برگشتم.
یکروز میرم.ب زودی ..کامل و بدون برگشت.. با بچم!
واقعیت و حقیقت تلخه ولی دروغ سمه و سم کشنده ست و هر رابطه ای رو خراب میکنه وبعد هم نمیشه ساختش
دروغ پشت دروغ
انقدر زیاد دروغ میگه ک دیگه حتی روم نمیشه بیام اینجا بنویسم
مهمترینش این بود ک بازم اون دختره رو سوار ماشین کرده
دیگه دروغاش انقدر زیاد شدن ک توی چیزای بی اهمیت هم دروغ میگه.
امروز با مادرم صحبت کردم بهش گفتم ک دیگه نمیتونم
گفت پس امادگی شو داشته باش برای جدایی ک اسیب روحی نبینی...
و بنطرم بهترین نصیحتی بود ک میتونشت بکنه...
میخام جدا شم ..پیش ب سوی کار کردن روی احساسات خودم...