نمیتونم
دروغ پشت دروغ
انقدر زیاد دروغ میگه ک دیگه حتی روم نمیشه بیام اینجا بنویسم
مهمترینش این بود ک بازم اون دختره رو سوار ماشین کرده
دیگه دروغاش انقدر زیاد شدن ک توی چیزای بی اهمیت هم دروغ میگه.
امروز با مادرم صحبت کردم بهش گفتم ک دیگه نمیتونم
گفت پس امادگی شو داشته باش برای جدایی ک اسیب روحی نبینی...
و بنطرم بهترین نصیحتی بود ک میتونشت بکنه...
میخام جدا شم ..پیش ب سوی کار کردن روی احساسات خودم...
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 19:10 توسط زی زی گولو
|