دوباره ک توی دعواهامون کتک کاری هم میکنیم ینی من درواقع شروع میکتم و بهش حمله میکنم ولی اون فقط درواقع از خودش دفاع میکنه.

نمیدونم چرا انقدر خشمگینم ..شاید بخاطر همه چیزایی ک برام پیش اومد و اینجا نوشتم‌‌‌

شایدم دلایل دیگه ای باشه ک‌من نمیدونم

بارها شده توی دعوا میگه برو...جم کن برو...

دیروز نتونستم دیگه...

لباسمو پوشیدمو زدم بیرون...رفتم توی مترو نشستم تا ۱۰ ونیم شب..بعد ک‌گفتن تموم شده و بیرون کردن اومدم ب سمت حونه..چک کردم ک‌ماشینش توی پارکینگ هس یا ن‌..فهمیدم نیس و اومده بیدون دنبال من.‌‌

برگشتم خونه توی راه پله طبقات نشستم‌.‌ تا ساعت ۱ شب.

بارها زنگ‌زد..التماس کرد رسما..‌

دلم نمیخاست ولی جون جایی نداشنم برگشتم.

یکروز میرم.‌‌ب زودی ..کامل و بدون برگشت.. با بچم!