روزها تند و تند میگذرند
باورم نمیشه دو ماهت شده سوین جانم.
چقدر زود داری بزرگ میشی عشقممم
همه ی دنیام در تو خلاصه شده واقعا. چقدر خوبه کتو هستی...وقتی صدات میکنم میخندی برام.
چقدر خوبه ک جز من یگی توی این خونه نفس میکشه دخترم.
تو اومدی و یکمی تنهایی هام پر شدن عزیزم.
تصمیم گرفنم یکی دوماه بریم خونه ی شمال بمونیم با مامانم.نیاز دارم از میم دور بشم اصلاااااا حوصله شو ندارم .
اینهفته پنجشنیه و جمعه هم دقیقا مث همه پنجشبه جمعه های دیگه قهر بودیم.
پنجشنبه و جمعه مو کوفتم میکنه بهد شنبه مهربون میشه.
😄 اینار دیگه نمیزارم و رو نمیدم.
خیلی ذوق رفتن ب شمال و چند وقت ندیدن میم رو دارم.
منی ک اصلا نمیتونستم ازش جدا شم حالا میخام فقط برم و نبینمش...
+ نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ ساعت 2:18 توسط زی زی گولو
|