انقدر خوبه ...خیلی خوشحالم ک‌همه ی دغدغه م شده سوین و میم اصلا برام مهم نیس...هیچ سوالی ازش ندارم ..هیچ حرفی باهاش ندارم..حس میکنم‌از ی وابستگی گنده خلاص شدم.

هنوز برام‌مهمه‌‌‌.. دوس دارم ک‌خوب باشه حالش ولی ..با توجه ب تمام بدی هایی ک‌بهم کرد لازم داشتم ب این نقطه برسم.

این نقطه برام عالیه.

یکی برام ی مسیجی نوشت ک لازم میدونم جواب بدم.

من وقتی بیرون میرم اتفاقا جوانب و در نظر میگیرم ..تمام همکاری دختر من ۲ یا ۳ ساعته ... بیشتر از ادن یا گشنش میشه یا دستشویی میکنه. بیرون رفتنی هم پوشک‌تعویضش و پوشکشو و لباس و... براش میبرم... ب میل خودم و از سرخوشی و بابت تفریح بیرون نمیرم مگرینکه برای کار های ضروری.

با اینحال شده دو ۳ بار سوین رو پشت ماسین در حالی ک شال روی گرونمه مانتو تنمه و صندلی های ماشین کوچیک و سخته عوص کردم و شر شر عرق ریختم..برای همین اون روز ترجیحم این بود ک‌وقتی ی کوچه با خونه فاصله داریم زود برگردیم خونه تا عوضش کنم.

اینم وقتی پی پی میکنه دیکه هیچی نیمفهمه..دهنشو باز میکنه و حسااااابی جیغ میزنه...پستونکم‌نمیخوره اون‌لحظه...