اذیت میکند
سوین مامان ...
خیلی تخسی...
امروز واقعا اذیتم کردی... من تمام دورانی ک توی شکمم بودی کار کردم و فقط دوروز قبل از اینکه ب دنیا بیای دیگه کار نکردم تا ۲۵ روز بعد.
بعد از ۲۵ روز دوباره برگشتم سرکار.
از خونه کار میکنم...
امروز از صبح بیدار شدی و اذیتم کردی ...توقع داشتی همش توی بقلم باشی...تا میزاشتمت پایین گریه میکردی...
کارمم زیاد بود مامانی ... دلار بالا و پایین میشه و ما ام فروشگاه اینترنتی ایم قیمتا تغییر میکنه باید درستشون کنیم..
وای دختر ... گهگهداری نگاهت میکنم ...میگم خدایا این توی دل من بوده؟؟؟
چقدر نازی ماشااله...واقعا زیبایی...
نه کسوسکه ب بچه ش بگه قربون دست و پای بلوریت هاا...نه ...واقعا قشنگی.
وسایلمونو واسه شمال رفتن جمع کردم...
امروز بابات ازم پرسید چطوری..گفتم سوین توی بقلمه دارم کار میکنم و هنوز ناهار نخوردم...
ساعت ۳ و نیم بود..
کفت دارم میام...
ساعت ۵ ونیم اومد...درست وقتی ک کارمتموم شده بود..
دیگه اومدنش مگه اصلا کمک محسوب میشد؟؟ ناهارمو ساعت ۵ با گریه خوردم ...با گریه و فشار عصبی....
کم اوردم سوین...
مراقبت از تو و همزمان کار خونه و کار بیرون...خیلی بیشتر از حد توانمه..
مراقبت از تورو نمیخام ب کسی دیگه ای بسپارم و کار بیرونمم نمیخام از دست بدم..استقلالمه..
خدا کمکم کنه کاین دوران سخت تموم شه.
من تمام تلاشمو میکنم کبرای تو کمنزارم عمرم.
تو تماممممممم اون چیزی هستی ک دارم...
تمام ثمره ی این چند سال اخیرم تویی...هیچ چیز دیگه ای ندارم ...ذاتا مادیات مهم نیس ...ولی نگاه کنی ارزشمند ترین داراییم الان تویی.
خدا مارو برای هم حفظ کنه..
ی دنیا عاشقتم