هیچ وقت اینجا ازش حرف نزدم چون وقتی اول دبستان بودم با مادرم ازدواج گرد و وقتی پنجم دبستان بودم جدا شدند و من چقدر خوشحال بودم از جدایی مادرم از مردی ک گهگاهی کتکم میزد...همیشه سرم منت میزاشت و لقمه هامو میشمرد...و همیشه دعوا داشتند.

خروجم از اون خونه و مستقل شدنم بهترین دوران زندگیم شده بود انگار...

ما جدا شدیم ..مادرم از شوهری ک کرده بود و من از برادر ها و خواهری ک ب دست اورده بودم...

اون مرد خیلی زود خیلی خیلی زود و حتی شاید زیر تایم عده ازدواج کرد ولی پشیمون شد و همچنان دنبال مادرم بود ..ولی پشیمونی فایده ای نداشت..دنبال مادرم بود از همون سالها تا همین الان ک‌من ۳۰ سالمه...

ب من مسیج میداد...زنگ میزد ..حمایتم میکزد... و بود..بوووووود

کم کم کینه هایی ک ازش داشتمو فراموش کزدم..بزرگ‌ شدم و دیدم اون اونقدری ک فکر میکردم هم ادم بدی نبوده..ادم های بدتر از اون توی زندگیم اومدن و رفتن...

یچم ب دنیا اومد..عکس بچمو دید ..خودشو نه...مسیج میداد حالمونو میپرسید..

یهو غیب شد.مامانم‌پرسید ازش خبر داری؟؟گفتم نه...

انقدر بی خبر موندیم ک ب برادر ناتنیم مسیج دادم...گفت چند تا مریضی ب پدرشون حمله کرده ... خوب نشده ولی بهتره...

امروز دیدم عکسای پروفایلشونو سیاه کرردن...حدس زدم ...گریه گردم ولی مسیج دادم و منتظر جواب موندم‌‌

جواب داد ...تایید کرد ک پدرشون فوت شده...

گریه کردم

خیلی

شاید ۴ ساعت ...شاید ۵ ساعت ...

نمیدونم...

سرم درد میکنه...

همه چی واسم گنگه

من امادگی ندارم

باهاش خدافظی نکردم..حتی برای بار اخر ندیدمش...

هیچوقت ازش تشکر نکردم...

میخواسنم براش شیرین پلو بپزم

حتی میخواستم بهش مسیج بدم وقتی مریض بود و تولدشو تبریک بگم...ولی ترسیدم ک‌گوشی دست خانمش باشه و براش مشکلی ایجاد بشه‌

ناراحتم...

برای اینکه هیچ لذتی از زندگیش نبرد ...

برای اینکه سخت کار کرد...سخت تلاش کرد و فقط تونست بچه هاش از ازدواچ اولشو سر و سامون بده.

ناراحتم چون‌نمیدونم چطوری باید ب مامانم بگم ...

ناراحتم چون‌نمیتونم برم خاکسپاری..

ناراحتم چون این زندگی مسخره از اب درومده..

سرم درد میکنه.

نمیدونم باید چطودی سوگواری کنم ..چطکری باید درباره این ادم حرف بزنم...خاطراتم باهاش و باید برای کی تعریف کنم تا غم قلبم کم شه؟؟؟

ناراحتم خیلی زیاد...خیلی خیلی زیاد تر از چیزی ک بتونم‌با ی پست توی بلاگ توضیحش بدم...

چطوری دفت؟؟؟ ینی لاغر شده بود؟..؟؟ درد گشید؟؟

مریضیش چی بود...

نفس اخرشو میگشید یاد ما بود..؟منتظر من بود..؟چطود نفس اخرشو کشید...

آقا رصا ...ببحش ...من‌ شاید فرزند خوبی نبودم...

ببخش...

ببخش...

منم‌هلالت کردم...

دلم‌برات تنگ میشه...

واقعا میگم...

توی خاطرم میمونی.

جایگاهت بهشت