اینکه تو میخوای تو سری خور خانواده شوهرت باشی و هرچی میگن بپذیری دلیل نمیشه و من بخاطر نپذیرفتن پست فطرت باشم 😊😂
پس گه نخور 😊✌
پی نوشت : چرا نظرات خصوصی میزارید مگه بخش عمومیش خراب شده؟؟
اینارو مینویسم و یک روز همه رو پرینت میگیرم و دفتر میکنم تا بچه هامون اگر سراغی از پدر و مادر پدرشون گرفتن براشون بگم ک چ پدر و مادری داشته پدرشون...
امروز با شوهرم عهد کردم ک بعد از ازدواج هیچ ارتباطی نباید با خانواده ش داشته باشه ک اگر داشته باشه فورا برای طلاق و مهریه اقدام میکنم.
انقدر سختی کشیدم و انقدر همه جشنام ب کامم زهر شده ک دیگه نمیخام حتی اسم و نشونی از اونا توی زندگیم باشه....
پدر و مادری ک سر عقد نه ب پسرشون هدیه دادن و نه ب من...
ب من فقط یک زیر لفظی ۶ گرمی دادن....
متنفرم ازشون با تمام وجودم
امروز پانزدهم ابان نود و هفت
و بعدشم تصمیم گرفتیم ک جشن عروسی بگیریم... ب خرج خانواده ی خودم ...چون پدر و مادر عوضی اون یک ریالم خرج نمیکنن...
اینا رو مینویسم ک هم خودم یادم بمونه و هم اگر بچه هام خواستن پدر بزرگ و مادر بزرگشونو ببینن توضیحات بهتری بتونم از ذات اونا ب بچه هام بدم... اره !!!!
تازه جالبش اینه ک حتی تشریف هم نمیارن... فدای سرم😀😂
راستیتشو بخواید خوشحالم ک دوباره لازم نیست ریخت کریحشونو ببینم ...یکی از ارزوهام همیشه این بود ک دیگه نینمشون....برای هزینه ها خیلی خجالت زده و شرمنده م ک کاری ک شوهرم داشت میکرد رو خانوادم میخوان برام انجام بدن...
امروز خیلی دلم گرفته خیلی زیاد...
نمیخوام از خانواده م جدا شم...میخوام پیش اونا بمونن...شوهرم هیچوقت نمیتونه مثل خانواده م باشه....
حمایت و پشتیبانی ک اونا برای من داشتن و هیچوقت شوهدم نمیتونه برام داشته باشه....
هنوز نمیتونم ب عنوان خانواده م بپزیرمش و واقعا با پنهون کاریاشو بعضی دیگه از کاراش مشکل دارم
مطمنم ک اونو هنوز مسئولیت منو قبول نکرده و ... خیلی بچه ست.
تفکر اینکه باید با اون خانواده داشته باشم دلمو پاره میکنه...
خیلی اعصابم خرده .. خیلی.
دیگه اصلا نمیتونم باهاش حتی بحرفم فکر میکنه ک چون دیگه عقدیم هر رفتاری بخواد میتونه بکنه...فعلا دارم تحمل میکنم ولی واقعا نمیدونم تا کی میتونم تحمل کنم...امیدوارم کاراش ب قیمت خراب کردن زندگیم تموم نشه.
بدم میاد از دروغ و پنهون کاری ...
منم دیگه میشم مثل خودش😊
راستی ممنونم ازت ک پیروز هوامو داشتی 😊 همه چی خیلی اسون راه افتاد ..جوری ک باورمم نمیشد...بعد تازه فهمیدم ک چقدر این همه سال توکلم ب تو کم بوده...تو اگر باشی بنده ت هیچکاره ست...
خداجون یک مشکلی پیش اومده و خونمون ۲۰۰ دلار پول گم شده😕 خدا کنه پیدا شه چون کم نیست واقعا
شوهرمم یکم دروغگو شده..یعنی بود قبلا ولی الان دیگه خیلی سر چیزای چرت دروغ میگه...خیلی ازینکار بدم میاد...
بیشتر از قبل ب حمایت و پشتیبانیت احتیاج دارم
وقتی من برم مامان تنها میشه ...هیچکسی و نداره... دلم نمیخواد برم. میخوام بمونم پیشش....
خیلی پریشونم
لطفا استرس و ازم دور کن و فردا هم کمکم کن ☺
فکر اینکه اونو ترک کنم دیوانه م میکنه....
۲۳۰۰ یورو قروختیم...خداجونم ممنونم ازت مهربونم
آمدنم بهر چه بود؟
مردا بعد از اینکه از داشتن ما زن ها مطمن میشن..جور دیگه ای میشن...
ما این روزا ک بیرون میریم شوهرم دستمو نمیگیره...یا وقتی ی چیزی میگم اصلا ب حرفم گوش نمیده و قد و یک دنده ولجبازه
به فکر خودشه... داد و بیداد میکنه و خیلی چیزا
چیزایی ک توی دوران دوستی نبود...تازع هنوز نرفتیم زیر یک سقف....
حق طلاق و خروج دارم ولی اصلا نمیخام بهش بگم ک با این رفتارات ب فکر طلاق میوفتم چون..خیلی زشته ک من بخوام با این موضوع تهدیدش کنم ولی حقیقت اینه ک یهو حس میکنم ک نمیشناسمش یا عوض شده و یا نمیتونم تحملش کنم و یا از مشکلاتش خسته شدم و از همه بدتر ...
اینه که فکر میکنم تنها شدم.......
قبلا حالم از هرجا خراب بود میدونستم اون.. به حرفام گوش میده ...درواقع اون صمیمی ترین دوستم بود....ولی الان هیچی.... تنهای تنهای تنها شدم... حس میکتم اشتباه انتخاب کردم.. و اون برای من کافی نیست...
عیبی تداره..تحمل میکتم... ببینم تا کجا میتونم تحمل کنم...
این هفته امتحان زبان فرانسه دارم خداکنه قبول شم..خیلی سخته و باید خیلی تلاش کنم.
پیش جانیارم ..بدن خوشبوش رو میبوسم و بقل میکنم... وقتی بهش میگم ک عاشقشم بهم پوزخند میزنه...دیوونشم ... خیلی مهرش ب دلم نشسته...تا بوحال هیچ نوزاد پسری رو انقدر دوست نداشتم ..نیکانو هم خیلی دوست دارم ولی جانیارو بیشتر.
این هفته امتحان زبان فرانسه دارم خداکنه قبول شم..خیلی سخته و باید خیلی تلاش کنم.
پیش جانیارم ..بدن خوشبوش رو میبوسم و بقل میکنم... وقتی بهش میگم ک عاشقشم بهم پوزخند میزنه...دیوونشم ... خیلی مهرش ب دلم نشسته...تا بوحال هیچ نوزاد پسری رو انقدر دوست نداشتم ..نیکانو هم خیلی دوست دارم ولی جانیارو بیشتر.
ماشینمون فقط حدود ۱۳۰۰ یورو میارزه..خدایا خودت پشت و پناهمون باش 😕😕😕😕😕
دوست دارم مامانم همیشه پیشم باشه
دلم براش تنگ میشه
اون میگه ک ادما خانواده تشکیل میدن و منم یعنی در اینده یه خانواده دارم مثلا شوهرمو بجه هام
ولی خانواده اصلی من تا ابد مامانم و بابابزرمو و عزیز و بقیه ن..
میدونم ک همیشه یه نشونه هایی داره ها ولی ...نمیدونم و زبونشو نمیفهمم..نمیدونم کاش میشد الان بهمون میگفت ک راهی ک انتخاب کردیم درسته یا غلط
بهرحال خیلی ب حرفاش نیاز دارم و اینکه بهم بگه درسته و انتخاب خوبیه خیلی حالمو خوب میکنه...
راستی این چه وضع مملکته الان ک دارم براتون مینویسم دلارش دع ۱۵ تومن و یورو شده ۱۸ تومن ..واقعا نمیدونم چی بگم😕😕😕
نوار بهداشتی و یک سری وسایل داره قحطی میشه ...تازه هنوز توی فاز بعدی تحریما نرفتیم!!!!
خاله میتی اینا و جانیار اینا و نیکان اینا اینجا بودن..
اخرش ک رفتن دلم تنگ شد و فکر کردم یعنی تک و تنها توی یه کشور غریب دووم میارم؟ خدا کنه !
حالا ک داریم کلاس فرانسه میریم و سخت در حال تلاشیم یجورایی دلم میخاد کارامون زودتر درست بشه ولی یکمم میترسم...دوست دارم زودتر وسایلمو جمع کنمو زودتر راهی بشیم ولی هنوز خیلی مونده .از خدا میخام ک قوی کنه منو....
خیلی قوی...چیزایی زیادی توی ذهنمه... ک گفتنشون استرس و ناراحتیمو بیشتر میکنه...پس ترجیحم اینه که نگم...
فقط از خدا کمک میخوام..همین.
همین ک راهمو باز باز گذاشتی حرف زدنه دیگه نه؟
خدا میتونه کمک کنه؟ من نمیتونم تصمیم بگیرم.
امروز میخوام دعا کنم ... انرژی بالاست دعا میگیره 😊☺
خدا مارو به کاری وادار نمیکنه...
مطمنم تمام اتفاقاتی ک میوفته پیش زمینه ایه برای اینکه مارو به خواسته قلبیمون برسونه ...
امیدوارم تا ابد فکرم همین بمونه
باید بگم امروز بیکار شدم و با داشتن این قسط ها بیکاری یکم برام سنگینه و مکافات پیدا کردن کار جدید و دور بودن خونمون از همه جا هم بهش اضافه شده...
نمیخام امیدمو از دست بدمو مطمنم خدا حواسش هست ب همه چیز...
انشااله ک درست بشه و منم فورا برم سر یک کار درست و درمون ...
خدایا خودت کمک کن ک محتاج کمکم...
دیزیشزب غزرق خوزون شزد.
انشاله ب امید خدا این هفته ترخیص میشه..مهندسی شیمی داره باید بگرده دنبال کار... نمیدونم...شایدم با همین ماشین فعلا کار بکنه واقعا ایده ای ندارم
وامش هم درومده باید بره وامشم بگیره..بابای عزیزش باید براش ضامن بشه...شکر خدا ک درومد وامش😊💪
وای دارم واسه تصمیم گیری واسه اینده میمیرم اصلا نمیدونم چی کار بکنیم...کاش شوهرم زودتر قطعی کنه همه چیزو
دیروز بعد از اینکه ساعت دوازده و نیم شب تیم ملی ایران مقابل تیم رونالدو مساوی کرد ....داشتیم تصمیم میگرفتیم ک برای جشن بریم بیرون یا نه ...ک اخرش گفتیم چون فردا باید بریم سر کار الان بریم بخابیم بهتره..
تا اومدیم بخابیم شد ۱ و کولر ب صدا افتاد.ب شوهرم گفتم پاشو برو کولرو روغن بزن نمیتونم بخابم...رفت توی بالکن ک کولرو اوکی کنه ک زنبور گاوی زدتش...ازین زنبور بزرگ وحشتناکا... تفلک شوهرم هیچی نگفت اروم رفت ب دستش یخ میزد ک گفتم چی شده...خیلی ریلکس گفت هیچی زنبور زده...دیگه منو باید میدیدید انقدر استرسی و ... شدم دلم میخاست بمیرم😢😢 تفلکمممم
بعدم ۲ خوابیدیم و ۵ ونیم بیدار شد و رفت پادگان...
انقدر ک ارومه ی وقتایی عزاب وجدان میگیرم...
هرچی بیشتر میگذره ازین ازدواج رضایتم بیشتر میشه... ما واقعا با شناخت ازدواج کردیم و ب شخصه کاملا راضی و خوشحالم ازین ازدواج...هر روز بیشتر یاد میگیرم و هر روز خداروشکر میکنم ک انقدر دوستم داشته ک همچیت ن شوهر اروم و متینی دارم...ک دوستم داره و برای زندگیمو انقدر تلاش میکنه...
از خدا میخام ک همش نظرش باشه بهمون و هوامونو داشته باشه ک مطمنم ککک خیلی موثره نگاهش..
امروزم نوشتم ک بگم خدایا ممنونم ازت... مرسی ک شوهرم هم دوستمه هم شوهرم هم برادرم هم پدرم... عاشقشم. ممنونم ازت .
با اینکه همش پیش همیم ولی همش دلتنگشم ... خیلی بده😕
خداجونم توووو چقدرر منو دوست داشتی.... چقددددر هوامو داشتی خداااا...چقدررررررر سایه ت بالای سرم بود... چطوری باید ازت تشکر کنم... احساس میکنم مثل یک پدر مهربون واسادی بالای سرم... یجا محکم واسادی جلوم...یجا نرمش ب خرج دادی... ولی اخر منو رسوندی ب اونی ک میخاستم ..خدایا خیلی ازت ممنونم که بهم این فرصت و دادی ک تمام احساسای قشنگ دنیارو با اونی ک دوسش دارم تجربه کنم..خدایا وقتی ب گذشته فکر میکنم میبینم هرجا ک از ته دلم ی چیزیو ازت خواستم.... دست رد به سینه م نزدی...
تو چقدر بزرگی چقدر هوای بنده هاتو داری و ما نمیفهمیم...
این حس و حال خوبمو تو دادی ب من .... لطفا حفظش کن برام ... خودمو ب تو میسپارم با تمام ایمانم ....
ببخش ک بهت ایمان نداشتم.
من اینجا اتفافات بزرگ زندگیمو ثبت میکنم ...